برایمان تعجب آور نبود که روزی بفهمیم دیگر از انجام هرکاری ناتوان خواهیم شد. دستهایمان به آسانی از جا کنده خواهند شد و در دست دوستان قدیمی جا خواهند ماند. چشمانمان توسط عکس هایی که بارها در برابرشان عکس یادگاری گرفته بودیم بلعیده خواهند شد و شنیدن صداها مثل سکوت بعد از انفجار اتمی برایمان هولناک خواهند بود.
ما دیگر به هیچ کاری نخواهیم آمد. از شنیدن این هم متعجب نشدیم. ما به زودی به این نکته پی بردیم که قرار است ما را با کسانی دیگر جایگزین کنند. نیروهای جدید, دست های توانا, چشمانی هوشمندتر از ما. ما به سادگی سرنوشت خود را پذیرفتیم و متعهد شدیم که کار خود را پیش از فرسودگی کامل تمام کنیم.
ما کارمان را فراتر از حد انتظار انجام دادیم و حتی کم تر از حد پیش بینی شده فرسوده شدیم. اما مطابق زمان بندی میبایست جای خود را تحویل می دادیم. در جایی دورتر از تصورمان رهایمان کردند. جایی که می توانستیم فرسودگی خود را تا لحظه ی آخر تماشا کنیم. استخوان هایی که از هم باز می شدند و گوشت هایی که شرمزده راه خود را از میان رگ ها باز می کردند. ما از میان رفتیم و سعی کردیم به شکلی فراموش نشدنی به یاد بیاوریم که دیگر حضور نداریم.
بعد ناپدید شدیم.
ما دیگر به هیچ کاری نخواهیم آمد. از شنیدن این هم متعجب نشدیم. ما به زودی به این نکته پی بردیم که قرار است ما را با کسانی دیگر جایگزین کنند. نیروهای جدید, دست های توانا, چشمانی هوشمندتر از ما. ما به سادگی سرنوشت خود را پذیرفتیم و متعهد شدیم که کار خود را پیش از فرسودگی کامل تمام کنیم.
ما کارمان را فراتر از حد انتظار انجام دادیم و حتی کم تر از حد پیش بینی شده فرسوده شدیم. اما مطابق زمان بندی میبایست جای خود را تحویل می دادیم. در جایی دورتر از تصورمان رهایمان کردند. جایی که می توانستیم فرسودگی خود را تا لحظه ی آخر تماشا کنیم. استخوان هایی که از هم باز می شدند و گوشت هایی که شرمزده راه خود را از میان رگ ها باز می کردند. ما از میان رفتیم و سعی کردیم به شکلی فراموش نشدنی به یاد بیاوریم که دیگر حضور نداریم.
بعد ناپدید شدیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر